باران عشق
LOVE RAIN
نوشته شده توسط : ☂مَهدیبا (MahDiba)♂♥♀♥♠

            

           انکه چشمان تو را این همه زیبا میکرد کاش از روز ازل فکر دل ما میکرد
 



:: برچسب‌ها: خدا , پروردگار , هستی , الله , عشق , آفرید , مرگ , آرزو , عاشقی , خون جگر , نمازعشق , جدائی , امید , اسیر , زندگی , کودکانه , گفتگو با خدا , کودک , دعا , تعبیر خواب , وی پی ان رایگان , ساکس رایگان , فیلترشکن , ,
:: بازدید از این مطلب : 993
|
امتیاز مطلب : 34
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12
تاریخ انتشار : دو شنبه 10 مهر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ☂مَهدیبا (MahDiba)♂♥♀♥♠
بعضی وقتها یک ساعت مثل یک سال سخت تو سلول انفرادی!

بعضی وقتها یک ساعت مثل یک سال تعطیلات تو جزایر هاوایی!

بعضی وقتها مثل یک قدم زدن دور از تنش ها... یا گفتگو با یک دوست قدیمی یا خوب!

بعضی وقتها سالها انگار زندگی اصلا نکردی!

بعضی وقتها یک روز انگار سالها زندگی کردی!

بعضی وقتها یک خاطره شیرین تمام خاطرات تاریکتو محو می کنه مثل خورشید که شب و به روز تبدیل می کنه،

بعضی وقتها یک احساس تو رو بدون بال به آرزوت می رسونه.

بعضی وقتها با تمام وجودت می خواهی خوبی کنی، طرفت برعکس فکر می کنه!

بعضی وقتها می خواهی بدون غلط باشه دیکته زندگیت، ولی به 12 هم راضی هستی!

بعضی وقتها دوست داری دنیا رو تو قلبت جا بدی، ...

این مطلب برگرفته شده از وبلاگ پروانه های آبی عشق می باشد . . .



:: برچسب‌ها: خدا , پروردگار , هستی , الله , عشق , آفرید , مرگ , آرزو , عاشقی , خون جگر , نمازعشق , جدائی , امید , اسیر , زندگی , کودکانه , گفتگو با خدا , کودک , ,
:: بازدید از این مطلب : 939
|
امتیاز مطلب : 26
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
تاریخ انتشار : یک شنبه 26 شهريور 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ☂مَهدیبا (MahDiba)♂♥♀♥♠

 

برای تمام چیز های منفی که ما به خود می گوییم، خدا وند پاسخ مثبتی دارد.
می گویی: این غیر ممکن است.
خداوند جواب می دهد:همه چیز ممکن است.
میگویی:هیچ کس واقعا مرا دوست ندارد.
خداوند پاسخ داد:من تو را دوست دارم.
می گویی:من بسیار خسته هستم.
پاسخ داد:من به تو آرامش خواهم داد.
می گویی: من توان ادامه دادن ندارم.
خداوند پاسخ داد:رحمت من کافی است.
می گویی: من نمی توانم مشکلاتم را حل کنم.
خداوند پاسخ داد: من گام های تو را هدایت خواهم کرد.
می گویی: من نمی توانم آن را انجام دهم.
خداوند پاسخ داد:تو هر کاری را می توانی به انجام برسانی.
می گویی: نمی توانم خود را ببخشم.
خداوند پاسخ داد:من تو را بخشیده ام.
می گویی: من می ترسم.
خداوند پاسخ داد:من روحی ترسو به تو نداده ام.
می گویی:من همیشه نگران و نا امیدم.
خداوند پاسخ داد:تمام نگرانی هایت را به دوش من بگذار
می گویی:من به اندازه کافی ایمان ندارم.
خداوند پاسخ داد:من به همه به یک اندازه ایمان داده ام
می گویی:من به اندازه کافی با هوش نیستم.
خداوند پاسخ داد:من به تو عقل داده ام.
می گویی:من احساس تنهایی میکنم.
خدواند پاسخ داد:من هرگز تو را ترک نخواهم کرد.
مراقبت


:: برچسب‌ها: خدا , پروردگار , هستی , الله , عشق , آفرید , مرگ , آرزو , عاشقی , خون جگر , نمازعشق , جدائی , امید , اسیر , زندگی , کودکانه , گفتگو با خدا , کودک , ,
:: بازدید از این مطلب : 1045
|
امتیاز مطلب : 29
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
تاریخ انتشار : پنج شنبه 16 شهريور 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ☂مَهدیبا (MahDiba)♂♥♀♥♠

                 



:: برچسب‌ها: خدا , عشق , آفرید , مرگ , آرزو , عاشقی , خون جگر , نمازعشق , جدائی , امید , اسیر , زندگی , کودکانه , گفتگو با خدا , کودک , ,
:: بازدید از این مطلب : 1291
|
امتیاز مطلب : 12
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : پنج شنبه 15 تير 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ☂مَهدیبا (MahDiba)♂♥♀♥♠

 


خدای عزیز!
هیچ فکر نمی‌کردم نارنجی و بنفش به هم بیان. تا وقتی که غروب خورشیدی رو که روز سه‌شنبه ساخته بودی دیدم، معرکه بود.

 
                                          

 

                             
خدای عزیز!
به جای این که بگذاری مردم بمیرند و مجبور باشی آدمای جدید بیافرینی، چرا کسانی را که هستند، حفظ نمی‌کنی؟
 

خدای عزیز!
شاید هابیل و قابیل اگر هر کدام یک اتاق جداگانه داشتند همدیگر را نمی‌کشتند، در مورد من و برادرم که مؤثر بوده.
 

خدای عزیز!
اگر یکشنبه، مرا توی کلیسا تماشا کنی، کفش‌های جدیدم رو بهت نشون می دم.
 

خدای عزیز!
شرط می‌بندم خیلی برایت سخت است که همه آدم‌های روی زمین رو دوست داشته باشی. فقط چهار نفر عضو خانواده من هستند ولی من هرگز نمی‌توانم همچین کاری کنم.
 

خدای عزیز!
در مدرسه به ما گفته‌اند که تو چه کار می‌کنی، اگر تو بری تعطیلات، چه کسی کارهایت را انجام می‌دهد؟
 

خدای عزیز!
آیا تو واقعاً نامرئی هستی یا این فقط یک کلک است؟
 

خدای عزیز!
این حقیقت داره اگر بابام از همان حرف‌های زشتی را که توی بازی بولینگ می‌زند، تو خانه هم استفاده کند، به بهشت نمی‌رود؟
 

خدای عزیز!
آیا تو واقعاً می‌خواستی زرافه این طوری باشه یا اینکه این یک اتفاق بود؟
 

خدای عزیز!
چه کسی دور کشورها خط می‌کشد؟
 

خدای عزیز!
من به عروسی رفتم و آن‌ها توی کلیسا همدیگر را بوسیدند. این از نظر تو اشکالی نداره؟
 

خدای عزیز!
آیا تو واقعاً منظورت این بوده که "نسبت به دیگران همان طور رفتار کن که آنها نسبت به تو رفتار می‌کنند؟" اگر این طور باشد، من باید حساب برادرم را برسم.
 

خدای عزیز!
به خاطر برادر کوچولویم از تو متشکرم، اما چیزی که من به خاطرش دعا کرده بودم، یک توله سگ بود.
 

خدای عزیز!
وقتی تمام تعطیلات باران بارید، پدرم خیلی عصبانی شد. او چیزهایی درباره‌ات گفت که از آدم‌ها انتظار نمی‌رود بگویند. به هر حال، امیدوارم به او صدمه‌ای نزنی.
 

خدای عزیز!
لطفاً برام یه اسب کوچولو بفرست. من قبلاً هیچ چیز از تو نخواسته بودم. می‌توانی درباره‌اش پرس و جو کنی.
 

خدای عزیز!
من می‌خواهم وقتی بزرگ شدم، درست مثل بابام باشم. اما نه با این همه مو در تمام بدنش.
 

خدای عزیز!
برادر من یک موش صحرایی است. تو باید به اون دم هم می‌دادی‌ها!
 

خدای عزیز!
فکر می‌کنم منگنه یکی از بهترین اختراعاتت باشد.
 

خدای عزیز!
من دوست دارم شبیه آن مردی که در انجیل بود، 900 سال زندگی کنم.
 

خدای عزیز!
فکر نمی‌کنم هیچ کس می‌توانست خدایی بهتر از تو باشد. می‌خوام اینو بدونی که این حرفو به خاطر این که الان تو خدایی، نمی‌زنم.
 

خدای عزیز!
ما خوانده‌ایم که توماس ادیسون نور را اختراع کرد. اما توی کلاس‌های دینی یکشنبه‌ها به ما گفتند تو این کار رو کردی. بنابراین شرط می‌بندم او فکر تو را دزدیده.
 

خدای عزیز!
آدم‌های بد به نوح خندیدند و گفتند: "تو احمقی چون روی زمین خشک کشتی می‌سازی" اما اون زرنگ بود. چون تو رو فراموش نکرد. من هم اگر جای اون بودم همین کار رو می‌کردم.
 

خدای عزیز!
لازم نیست نگران من باشی. من همیشه دو طرف خیابان را نگاه می‌کنم.
 


:: برچسب‌ها: خدا , عشق , آفرید , مرگ , آرزو , عاشقی , خون جگر , نمازعشق , جدائی , امید , اسیر , زندگی , کودکانه , گفتگو با خدا , کودک , ,
:: بازدید از این مطلب : 1368
|
امتیاز مطلب : 12
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ انتشار : چهار شنبه 25 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ☂مَهدیبا (MahDiba)♂♥♀♥♠

 

تو مسئولی خداوندا ،
مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی ،
کدامین دست جز دست تو غم ریزد به کام من ،
چرا شد قرعه مهنت به نام من ،
که حتی نیمه شب ها اشک غم ریزم به پای تو ،
به امید صفای تو !
به امید دوای تو !
خدایا گر تو درد عاشقی را می کشیدی
تو هم زهر جدائی را به تلخی می چشیدی
اگر چون من به مرگ آرزوها می رسیدی
پشیمان می شدی از اینکه عشق را آفریدی
خدایا آسی و خسته به درگاه تو رو کردم
نماز عشق را آخر به خون دل وضو کردم
دلم دیگر به جان آمد در این شب های تنهائی
بیا بشنو تو فریادی که پنهان در گلو کردم
خدایا گر تو درد عاشقی را می کشیدی
تو هم زهر جدائی را به تلخی می چشیدی
اگر چون من به مرگ آرزوها می رسیدی
پشیمان می شدی از اینکه عشق را آفریدی
بگو هرگز سفر کردی ؟
سفر با چشم تر کردی ؟
کسی را بدرقه با اشک
تو با خون جگر کردی ؟
ز شهر آرزوهایت به ناکامی گذر کردی ؟
گل امیدت را ، تو پرپر به خاک رهگذر کردی ؟
خدایا گر تو درد عاشقی را می کشیدی
تو هم زهر جدائی را به تلخی می چشیدی
اگر چون من به مرگ آرزوها می رسیدی
پشیمان می شدی
از اینکه عشق را آفریدی !


:: برچسب‌ها: خدا , عشق , آفرید , مرگ , آرزو , عاشقی , خون جگر , نمازعشق , جدائی , امید , اسیر , زندگی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1788
|
امتیاز مطلب : 40
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12
تاریخ انتشار : یک شنبه 7 اسفند 1390 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 232 صفحه بعد

دوستان عزیز برای بهتر شدن مطالب از پیشنهادات و انتقادات خود مرا آگاه سازید. م ب مهدیبا